ElenaElena، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
lianaliana، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

♥عروسکهای ما ♥♥ هدیه خدا ♥

با تو بودن زیباست

بالاخره روز سه شنبه شد و موقع ترخیص...! خیلی روز خاصی بود همه ی بیمارهای بیمارستان ترخیص شده بودند اما دکتر ما هنوز نیومده بود. هر چی سراغ میگرفتیم میگفتن الان میاد. تا اینکه متوجه شدیم دکتر مریض شده و گفته کمی دیرتر میام. بخش خلوت خلوت شده بود ، ما هم کلافه ، از همه مهمتر همه ی اونایی که توی خونه بودند پشت سر هم تماس میگرفتن که پس دیگه کی می آید؟! و ...!  دیگه تقریباً همه نگران شده بودند و فکر میکردند خدایی نکرده اتفاقی افتاده تا اینکه بالاخره ساعت 2 بعدازظهر صدای آقای دکتر توی سالن پیچید دیگه دل تو دلمون نبود ...! یعنی ترخیص میشیم ...! یعنی مشکلی نیست و میتونیم بریم خونه و ...! خلاصه دل توی دلمون نبود دکتر چندتا مریض داشت تا...
14 دی 1392

پایان انتظار

امروز بالاخره انتظارات تمام شد و دخملی ما ظهر ساعت 13:49 بدنیا اومد از ساعت 13:23 رفتن اتاق عمل ساعت 14:03 من (بابات) واسه اولین بار دخترم رو دیدم چون خیلی ها از ما دورن و شاید دل تو دلشون نباشه عکسای تولدش رو گذاشتم توی ادامه مطلب که میتونن ببینن راستی در آخر ما رو یه راهنمایی کنین ببینیم کدوم اسم قشنگتره 1. النا (هدیه خدا - یونانی) 2. الینا (نعمتی برای ما - عربی) ممنون     دخملم خوابش میاد ....!     نذاشتن دخملم بخوابه گریه کرد شایدم گشنشه طفلکی     بالاخره خوابید. راستی بس که ناخن هاش ماشالا ماشالا بلنده صورت مثل ماهه شو زخم کرد مجبور به اعمال خشونت شدیم و دستاشو با جورا...
9 دی 1392

اولین و آخرین ...!

عزیزم کمتر از 48 ساعت دیگه میبینمت. احتمالا دیگه نتونم چیزی برات بنویسم. ما فردا شب آماده میشیم که بریم بیمارستان. بیمارستان سپاهان. الانم هوا خیلی خوبه. البته اینجا همه میگن واسه زمستون خیلی بده آخه میگن زمستون باید پر از برف و سرما باشه. ولی تا حالا یه ذره برف هم نیومده نسبت به سالای قبلم خیلی هوا سرد نشده. البته توی همین هوای نسبتاً خوب (گرم) من یه سرمای خیلی بدی خوردم توی این ماهه آخر دوبار سرما خوردم نمیدونی وقتی عطسه میکنم اون تو چه قلی میخوری بنظر میاد میترسی امیدوارم تو هیچوقت مریض نشی. راستی هواشناسی اعلام کرده روز تولدت (دوشنبه) قراره بارندگی بشه. اگه بشه اینم من از خوش قدمی تو میدونم. اینقد هواسم پرت شد که اصلا یادم ر...
7 دی 1392

بدون عنوان

امشب بالاخره بعد از مدتها این وبلاگ رو راه انداختیم. درست سه روز قبل از روز قشنگ تولدت. امیدوارم همه ی روزهات مثل تولدت شیرین و خواستنی باشن.                           ...
6 دی 1392
1