با تو بودن زیباست
بالاخره روز سه شنبه شد و موقع ترخیص...! خیلی روز خاصی بود همه ی بیمارهای بیمارستان ترخیص شده بودند اما دکتر ما هنوز نیومده بود. هر چی سراغ میگرفتیم میگفتن الان میاد. تا اینکه متوجه شدیم دکتر مریض شده و گفته کمی دیرتر میام. بخش خلوت خلوت شده بود ، ما هم کلافه ، از همه مهمتر همه ی اونایی که توی خونه بودند پشت سر هم تماس میگرفتن که پس دیگه کی می آید؟! و ...! دیگه تقریباً همه نگران شده بودند و فکر میکردند خدایی نکرده اتفاقی افتاده تا اینکه بالاخره ساعت 2 بعدازظهر صدای آقای دکتر توی سالن پیچید دیگه دل تو دلمون نبود ...! یعنی ترخیص میشیم ...! یعنی مشکلی نیست و میتونیم بریم خونه و ...! خلاصه دل توی دلمون نبود دکتر چندتا مریض داشت تا...
نویسنده :
من و مامانم
22:33